جدول جو
جدول جو

معنی لیف دادن - جستجوی لغت در جدول جو

لیف دادن
دوات مرکب لیفه دان
تصویری از لیف دادن
تصویر لیف دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیفه دادن
تصویر لیفه دادن
دوات مرکب. توضیح این کلمه بصورت لیقه دان هم آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف دان
تصویر لیف دان
پیشندان، زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیع دادن
تصویر بیع دادن
ارمون دادن پذیرانه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیش دادن
تصویر آیش دادن
کشت بخشی از زمین مزروعی را بسال دیگر واگذاشتن تا قوت گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
دادن از پیش دادن از قبل، درس را بمعلم پس دادن، ضمه دادن حرف مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
فرهنگ لغت هوشیار
پیچاندن چیزی را خمانیدن تافتن، بگردانیدن چیزی (مانند دست و جزآن) را از جای خود چرخاندن تافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیت دادن
تصویر پیت دادن
پیچاندن، پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دادن
تصویر شیر دادن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفر دادن
تصویر کیفر دادن
سزای عمل کسی را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین دادن
تصویر چین دادن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ دادن
تصویر پیچ دادن
چیزی را در جای خود یا در چیز دیگر چرخاندن، پیچاندن، پیچانیدن، تاب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیفر دادن
تصویر کیفر دادن
جزای عمل کسی را بوی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار ساختن کسی را، مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبه دادن
تصویر لبه دادن
لب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذت دادن
تصویر لذت دادن
مزه دادن ایجاد لذت و خوشی کردن، مزه خوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پاژنام دادن پاژ ناماندن کسی را به لقبی خواندن لقب نهادن تلقیب: سلطان بلاغی را کورنش نموده او را شیر شاه لقب دادند
فرهنگ لغت هوشیار
بهم زدن، زیر و رو کردن، بیش از آنچه هست نمودن، لعاب دادن و لفتش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینت دادن
تصویر لینت دادن
نرمی دادن روان کردن کمروان کردن نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیقه دادن
تصویر لیقه دادن
لیق دان. توضیح این کلمه بصورت لیفه دان هم آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفه دان
تصویر لیفه دان
پیشندان، زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دادن
تصویر پیش دادن
((دَ))
دادن از پیش، دادن از قبل، درس را به معلم پس دادن، ضمه دادن حرف، مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیر دادن
تصویر گیر دادن
((دَ))
بند کردن، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لفت دادن
تصویر لفت دادن
((لِ. دَ))
طول دادن کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یله دادن
تصویر یله دادن
((~. دَ))
لم دادن، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استراحت کامل قرار گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
Slope
دیکشنری فارسی به انگلیسی